- ارسال شده در ۱۳۹۹ فروردین ۰۷ ساعت ۱۱:۴۲
- توسط فرامرز خسرویان عرب
- ۱ نظر
- در
عشق: واقعیت یا نیاز (دکتر مهدي رهبري)
هنوز درباره ی این مساله که آیا مقوله ی عشق یک امر واقعی است و این که آیا عشق واقعی وجود دارد و یا این که برعکس آیا عشق برآمده از نیازهای مختلف انسانی چون نیاز به آرامش، امنیت و به ویژه نیازهای جسمی و ذهنی [در این زمینه برای رد چنین مقوله ای در باب عشق میان دو جنس مخالف انسانی بیشترین تاکید بر نیازهای جنسی می گردد ] است، تردیدهای گسترده ای وجود داشته و هر یک مخالفان و موافقان خود را در جهان دارد.
2. در ایران و سایر نقاط جهان وقتی از عشق سخن گفته می شود، به سرعت ذهن همگان به سوی عشق های افسانه ای و میان دو انسان از دو جنس متفاوت معطوف می گردد و بیشتر بر حسب این گونه داستان هاست که در مورد واقعی بودن و یا نبودن عشق قضاوت می کنند. در ادامه به اسامی برخی از این عشق های معروف اشاره می گردد:
الف. عشاق ایرانی: امیر ارسلان و فرخ لقا (عشاق قدیمی افسانههای فولکلوریک ایران)، بهرام و گل اندام (عشاق قدیمی افسانههای فولکوریک ایران)، بیژن و منیژه (عشاق مطرح در شاهنامه فردوسی)، خسرو و شیرین (از نظامی گنجوی)، زال و رودابه (از شاهنامه فردوسی)، زهره و منوچهر(در دیوان ایرج میرزا)، شیرین و خسرو (از امیر خسرو دهلوی)، فرهاد و شیرین (وحشی بافقی)، لیلی و مجنون (این داستان عاشقانه در اصل عربی بوده، اما پس از طرح در اشعار شعرای فارسی زبان همچون نظامی گنجوی و جامی و مکتبی شیرازی و... شهرت بیشتری پیدا کرده است)، وامق و عذرا (در منظومه داستانی از عنصری)، ویس و رامین (منظومه ای از فخرالدین اسعد گرگانی)، همای و همایون (مثنوی سروده خواجوی کرمانی)، رستم و تهمینه (از شاهنامه فردوسی)، سلامان و ابسال (اسطوره ای در اصل یونانی، که توسط شاعران و نویسندگان مختلف، از جمله جامی، روایت شده است.)، ورقه و گلشاه (از عیوقی که منشاء اصلی آن داستان های عربی است)، سلیم و میترا (عشاق داستانی از نظامی گنجوی و شاهنامه فردوسی و امیر خسرو دهلوی و خواجوی کرمانی)
ب. عشاق عرب: رابعه و بکتاش ،قیس و لبنی، لیلی و مجنون، عروه و عفرا، طاهر و طاهره
ج. عشاق اروپایی: اوتللو و دزدمونا (عشاق درام ویلیام شکسپیر)، پل و یرژینی (عشاق رمان تاریخی برناردن دوسن پیر)، رومئو و ژولیت (عشاق درام شکسپیر)، مادام پمپادور و لویی شانزدهم، ماری آنتوانت و کاردینال روهان، ناپلئون و دزیره، مارگارت و تاونزند، تریستان و ایزولد، ابلار و هلوئیز، هیتلر و اوا براون، موسولینی و کلارا پتاچیف ژرژ ساند و فردریک شوپن، کلارا و روبرت شومان، الیزا و بتهوون، لیلی و مایاکوفسکی
د. سایر عشاق: یوسف و زلیخا (داستان قرآنی که هم جامی و هم آذر بیگدلی آن را به نظم کشیده اند)، اصلی و کرم (رویداد عاشقانه تاریخی از دوران صفویه بین کرم، شاهزاده عاشق و اصلی معشوقه اش در آذربایجان که بین ملل ترک روایت شده و از اهمیت زیادی برخوردار است.)، سامسون و دلیله (از داستانهای تورات)، کلئوپاترا و ژولیوس سزار (داستان عشق کلئوپاترا ملکه مصر به سردار و قیصر روم)، کلئوپاترا و آنتوان، نورجهان و جهانگیر (عشق میان ملکه ایرانی و شاه هندی)، سلیمان و ملکه سبا(از داستانهای تورات)، داوود و بتسامه، نفرتیتی و ایختاتون و ..... .
3. داوری در خصوص واقعی و یا خیالی بودن عشق در دنیای امروز بسیار دشوار است. به علت کم رنگ شدن عشق در دنیای مدرن و قرار دادن عشق در مقوله ای متضاد با عقلانیت، رشد عقلانیت بشر و کاسته شدن از احساسات و عواطف او، بیستر و ملموس شدن و حتی دردناک شدن نیازهای انسانی در دنیای جدید، گسترش فردگرایی، گسترش فرهنگ مادی و سودمحور، به ویژه گسترش اطلاعات در خصوص طلاق های برآمده از عشق های قبل از ازدواج و صدها دلیل دیگر، نوعی بدبینی نسبت به وجود مقوله ی عشق در دنیای امروز صنعتی به وجود آمده است که حتی شامل ایران و همه ی عشق های شرقی و غربی نیز می گردد.
4. حتی در خصوص واقعی بودن و یا خیالی بودن عشق در دوران سنت نیز می توان تردیدهایی نمود. برای مثال، چون ارتباط میان مرد و زن در قبل از ازدواج ممنوع بوده است، همین بسته بودن فضای فرهنگی سبب می شد که این گونه نیاز به جنس مخالف در صورت علاقه مند شدن به دیگری و به ویژه با مخالفت خانواده ی یکی از طرفین، بیشتر بروز نموده و شدیدتر گردد. در حالی که در دنیای مدرن به علت برداشتن این ممنوعیت ها و حتی در بسیاری موارد به علت ارتباط جنسی و یا دوستی با جنس مخالف از دوران کودکی و به ویژه نوجوانی، دیگر از عشق های واقعی لااقل در غرب کمتر حکایت می شود.
5. آن چه که تاکنون گفته ایم و بیشتر و پیشتر دیگران گفته اند، در باب عشق میان دو انسان از دو جنس مختلف بوده است. اما عشق به این یک فقط محدود نمی گردد. عشق های دیگری نیز وجود داشته و مطرح اند. مانند: عشق انسان به خدا، عشق مادر و پدر به فرزندشان، عشق فرزند به پدر و مادرش و یا سایر اعضای خانواده، عشق انسان به وطن اش، عشق انسان به مذهب اش و به انسان های مقدس و پدیده های مقدس، عشق انسان حتی به حیوان، حتی عشق حیوانی به صاحب اش و ده ها عشق دیگر. همه ی این ها جزء عشق هایی محسوب می گردند که در تمام تاریخ و ملت ها وجود داشته و دارند.
6. سرانجام شاید سوال نمایید که آیا خودِ من به واقعی بودن عشق اعتقاد دارم یا خیر؟ پس از مطالعه و تفکر و مشورت بسیار به این نتیجه رسیده ام که بله عشق واقعی وجود دارد و نمی توان انکارش نمود. اما مهم تر از همه این است که برای واقعی خواندن یک عشق، معیاری را برای داوری ساخته ام که تنها بر اساس آن داوری می کنم و آن این است: عشق تنها زمانی واقعی است نه خیالی و از سرِ نیاز که با آزمون های متعدد سنجیده شود و بتواند از دلِ این آزمون های سخت پیروزمندانه بیرون آید. به ویژه این که عشق را تنها از طریقِ و در زمانِ سختی ها می توان آزمود. عشق تنها با خواستن و گفتن نیست، می بایست آن را آزمود. بزرگ ترین آزمون عشق آن است که بتوان در مواقع سختی ها همچنان عاشق بود و از خود گذشت. پس در نهایت، می توان از عشق چنین تعریفی ارائه نمود: "عشق از خودگذشتگی برای دیگری در مواقع سختی ها و خطرهاست." بله از "خودگذشتگی" مهم ترین مقوله ی عشق است. هر که از این آزمون سرفراز بیرون آید عاشق واقعی است و هر که نتواند سختی ها را تحمل نموده و خود را بر معشوق ترجیح دهد، نامش را نه عشق بلکه "خودخواهی" می توان نهاد. [ که البته بیشتر چنین اند ] عشق یک مقوله ی "استثنایی" است. عاشق واقعی آن است که معشوقش را از جان و دل دوست دارد و به خاطرش از خود می گذرد. حتی اگر بداند معشوق از آنِ دیگری است و دل در گروِ دیگری دارد نه او، باز هم به خاطر خوشبختی معشوق از خود می گذرد. ببینید که فرهاد چگونه برای شیرین که دل در گروِ خسرو داشته است، از خودگذشت و با خود جنگید نه با دیگران برای دست یافتن زورکی به عشق. عشق از خودگذشتگی در زمان سختی هاست. تنها آزمون اش این است.
7. عشق ها را می توان به دو دسته تقسیم نمود: الف. "عشق ذاتی و غیر ارادی" که تنها مخصوص مادران است در رابطه با فرزندانشان. حتی پدر که او نیز عشق اش ذاتی است ممکن است به علت بدکرداری فرزند، از او بگذرد و او را از خود طرد نماید، اما تاریخ مادری را نمی تواند نام بَرَد که از فرزند بدکردار و حتی جنایتکار خود کینه به دل گرفته باشد. مادر فرزندش را هر چقدر با او یا با دیگران بد کرده باشد، دوست دارد. پس تنها این عشق که مخصوص مادران است و آن هم فقط در انسان هاست، ذاتی است و غیر قابل گسست. وگرنه عشق پدر و حیواناتِ مادر گرچه ذاتی اند اما گسستنی است. ب. "عشق های اکتسابی" نه ذاتی. این گونه عشق ها ذاتی نیستند، اما ذات احساسی و عاطفی می خواهند که در شرایط خانوادگی، تربیتی، اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی مناسب به وجود می آیند. [ وگرنه هیچ درختی در زمین شوره زار به وجود نمی آید ] اما میان این عشق نیز تفاوت هایی هست: عشق برخی انسان ها "به خدا" مانند پیامبران، به غیر از آن که احساسی و عاطفی بوده است، عقلانی نیز بود. برخلاف تصور غالب، من معتقدم این عشق اکتسابی است نه ذاتی و غیر ارادی. وگرنه خداوند این همه پیامبران خود را با آزمون های سخت نمی آزمود. حتی در برخی مواقع که برخی پیامبران ناامید می شدند و از خدا در برابر ظلم و بی اعتنایی حاکمان و مردم زمانه گله و شکایت می نمودند، خداوند آن ها را مورد عتاب قرار می داد که از قدرت خداوند و وعده های او ناامید نگردید و به رسالت خویش ادامه دهید. باز هم تکرار می کنم، زمانی یک عشق واقعی است که از آزمون های متعدد و سخت پیروزمندانه بیرون آید. کدام پیامبر و امامی [ و حتی بسیاری غیر از آن ها ] را می شناسید که مورد سخت ترین آزمون ها قرار نگرفته باشند؟ اعتقادشان به خدا احساسی، عاطفی و عقلانی [ از روی شناخت ] بوده است. چه کسی مانند مسیح(ع) می توانست شکنجه و صلیب را به خاطر اعتقادش تحمل کند؟ چه کسی مانند ابراهیم(ع) می توانست به امر خدا چاقو بر گلوی پسرش بگذارد، چه کسی مانند حسین(ع) می توانست کشته شدن خانواده اش را جلوی چشمانش تحمل کند اما تسلیم نگردد؟ بسیار اندک و استثنایی؛ چون آن ها عاشقان واقعی به خدا و حقیقت بوده اند. گرچه همگی آن ها ذات نیکویی داشته اند که درخت ایمان می توانست تنها به این اندازه در آن ها به بار نشیند و بارور گردد، اما آن ها قطعاً عشق به خدا را با اراده و ایمان شان و شناخت شان کسب نمودند. ارزش عشق نیز به کسب آن است و ماندن بر آن در مواقع سخت. عشق مادر ذاتی و غیر ارادی است اما مقدس و باارزش، چون همواره از خود می گذرد تا فرزندش در آرامش باشد و هیچ گاه نیز از سختی ها دم نمی زند، اما با این وجود ارزش آن به پای عشق اکتسابی نمی رسد چون عشق اکتسابی انتخابی است، اما عشقِ مقدس مادر انتخابی ندارد، تا به آخر به خاطر ذاتی بودنش، از خود فداکاری می کند. به اراده ی او نیست، ذات او چنین است که البته این خود یکی از بالاترین و مقدس ترینِ عشق هاست.
گفته ایم که میان عشق های از نوع اکتسابی نیز تفاوت هایی هست که خود به دو دسته تقسیم می گردند: یکی از آن ها عشق پیامبران و ائمه و برخی دیگر انسان های نادر و استثناء به خدا بود که هم از احساسات و عواطف پاک نشأت می گرفت و هم از روی شناخت و عقلانیت. شناخت در این گونه عشق حتی از احساسات و عواطف بیشتر و بالاتر است، شناختی که آن ها را از هر گناه و تردیدی بازمی دارد و همه ی سختی ها را به جان می خرند تا معبود از او راضی باشد. چه کسی از انسان های معمولی می تواند از عهده ی آزمون های سخت الهی برآید؟ اما دسته ی دوم از عشق های اکتسابی، عشق هایی است که از احساسات و عواطف برانگیخته می شوند. مانند عشق به سرزمین، عشق به دیگر انسان ها [ و از همه معروف تر میان دو دختر و پسر و یا زن و مرد ]، عشق انسان به پدر و مادر و خانواده ی خویش، عشق انسان به حیوان و ... این گونه عشق ها اکتسابی اند و به مرور شکل می گیرند، از احساسات و عواطف و نه از عقل و شناخت نشأت می گیرند و در شرایط خانوادگی، تربیتی، اجتماعی و فرهنگی پرورانده می شوند. اما نکته ی مهم آن است که این گونه عشق های اکتسابی در هر انسانی به وجود نمی آید، بلکه بایستی زمینه های احساسی یا عاطفی در او وجود داشته باشد.
نکته ی مهم در مورد عشق های اکتسابی آن است که این گونه عشق ها بر خلاف عشق مادرانه، قابل گسستند. پس زمانی قابل اثبات و واقعی اند که مورد آزمون های سخت قرار گیرند و در مواقع سخت از ادامه ی عشق عقب ننشینند و به خاطر معشوق هر درد و رنجی را تحمل کنند. اما داوری در مورد این گونه عشق ها به خاطر همین آزمون پذیر بودنش دشوار است و حتی در برخی موارد مورد تردید قرار می گیرد. برای مثال زنان و مردان بسیاری هستند که قبل از ازدواج، عاشق دیوانه وار هم بوده اند و حتی به خاطر ناکامی های در عشق دست به خودکشی زده اند، [همان عشق های دوست داشتنی ما ایرانی ها ] اما پس از رسیدن شان به یکدیگر [ پس از ازدواج ] به علت اختلافات فکری، اختلافات خانوادگی، عدم تحمل سختی های زندگی به ویژه از لحاظ مادی [قبل از ازدواج به راحتی و بارها هر کدام از دو عاشق و معشوق از تحمل دردها و سختی ها و فداکاری ها برای دیگری می گویند. مانند این که پول مهم نیست و من حاضرم حتی زیر یک چادر در بیابان هم با تو تا آخرش بمانم و .... ] ، عدم اعتماد و صدها موردی که تنها پس از ازدواج و وصلت [ مانند رفع نیاز جنسی ] واقعی بودنشان مشخص می گردد، از یکدیگر جدا شده اند. آیا می توان نام این عشق هایی که قبل از رسیدن، عاشقانه به نظر می رسند و حتی از عهده ی آزمون های سخت قبل از عشق هم بر آمده اند، اما پس از رسیدن به خاطر دیگری حاضر نیستند قدمی به عقب بردارند و از خودگذشتگی کنند را عشق نامید؟؟؟ شاید و حتماً، می توان نام این گونه عشق های قبل از وصلت را "خودخواهی و یا خیال و توهم و بی تجربه گی و احساسی" و نه حتی عاطفی نامید. خودکشی های عاشقانه ممکن است ریشه در خودخواهی داشته باشند. ممکن است او معشوق را برای خود بخواهد. حتی ممکن است به علت جواب ردّ معشوق به عشق اش معشوق را مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار دهد.
در نهایت آن که بله عشق واقعی وجود دارد؛ یک مقوله ی کاملاً نادر و استثنایی است؛ شناخت آن و تفکیک اش با عشق های غیر واقعی بسیار دشوار است؛ اما تنها یک راه برای تشخیص آن وجود دارد و آن این که عشق واقعی آن گونه عشقی است که بتواند از آزمون های سخت پیروزمندانه بیرون آید، به خاطر معشوق و نه خود در عمل از خودش بگذرد، و از احساس و عاطفه و عقل (شناخت درست و عقلانی ) هر سه نشأت گیرد و هرگز نتوان حتی پس از وصلت آن را از هم گسست و خدشه ای وارد نمود. این است عشق واقعی.
حال نمی دانم که آیا پس از آن که لیلی و مجنون به هم می رسیدند، باز هم تا به آخر به هم عشق می ورزیدند؟ نمی دانم. هیچ قضاوتی هم نمی توانم بکنم.
فقط این را خوب می دانم که امروزه فقط یک عشق وجود دارد که ماندگار شده و از همه ی دیگر عشق های دیگر (عشق به هم نوع، به خدا، به وطن، به مذهب و حتی رمانتیک ) پیشی گرفته است: "عشق به پول". عشقی که انسان های زیادی به خاطر آن از خودگذشتگی می کنند و حتی از جان شیرین شان می گذرند. این هم یک عشق واقعی است اما نه از نوع انسانی آن بلکه شیطانی.
۱ نظر
مسعود خرازی
۱۴۰۰/۰۵/۱۵ - ۲۲:۳۲:۰۶بسیار زیبا بود